علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
یک سنگ بزرگ در مسیر راهسازی سبز شد . کاری هم برای از بین بردنش نبود . گفتند توی ده یکی هست که بد جوری چشم میزنه . رفتند و اون مرد رو آوردند . مرد همین که صخره رو دید گفت وای عجب سنگی ! که سنگ خرد و خاکشیر شد. یکی از تو جمع گفت وای چشمو ! مرد گفت آخ کور شدم .
یکی از دوستان تعریف می کرد : درخت گلابی بسیار بزرگی داشتیم که هر سال وقتی می رسید پدرم تعدادی از آن را در سینی می گذاشت و عصا قورت داده سینی در دست گلابیها را بین مغازه داران پخش می کرد .یه سال این درخت به حدی میوه داده بود که شاخه هایش آویزان شده بودند. یک روز خانمی به خونه ما میاد و میگه چقدر این درخت گلابی آورده ! هنوز خانم از دروازه بیرون نرفته بود که درخت با صدای بلند به دوقسمت تقسیم شد. چشم زخم واقعی است و خدا ما را از تمامی چشم زخمها در امان نگه دارد . آمین نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||
|